کم کردن وابستگی همسر به خانواده اش
سلام دوست عزیز آیا این سوال اگر در مورد شما مطرح میشد برای شم قابل قبول و پسندیده بود؟
به طور مثال همسرتان میگفت چه کار کنم خانومم فقط حرف منو گوش بده و از خانواده اش دوری کنه؟
این گونه خواسته های و سوالات نه تنها کمکی به روابط ما نمی کنه بلکه آشفتگی های روانی رو برای خود ما در پی دارد.
اگر فکر کنیم که روی کیفیت رابطه خودمان با همسرمان کار کنیم و به قدری رابطه مطلوب و ارضا کننده ای داشته باشیم آن موقع خواهیم دید که چقدر نوع روابط تغییر میکند.
همسر هر یک از ما قبل از ورود ما به زندگی اش سالهای سال با خانوده اش بوده و به تبع نیازهایی که در رابطه با آنها براورده شده او حس خوب و مطلوبی نسبت به آنها پیدا کرده است و انتظار اینکه با آمدن ما در زندگی اش آنها را حذف کند و فاصله بگیرد خواسته ای غیر منطقی و نشدنی است.
اما اگر سعی کنیم با ایجاد رابطه ای صمیمی و امن به فرد مهم زندگی او تبدیل شویم خواسته ناخواسته در اولویت او قرار خواهیم گرفت.
ساام من ۱ ساله نامزدم ۱۹ سالمه مادر شوهرمو خیلی دوست داشتم ولی انقد دخالت کرده دیگه حسی بهش ندارم دوسش دارم ولی ن مثله اول مثلا زیادی نگران پسرشه سردرد بگیره زود میگه ایوای تو مریض شدی اینا مثلا من مدل لباسی ک ووسدارمو میگه خوب نیس رور میکنه ک مدلی ک اون دوس داره رو بپوشم.مثلا هوا سرد میشه بارون اینا میاد میگه ندو کار سدما میخوری فلان بهمان دیگه خسته شدم.ادمی هم نیستم ک اینجوری بدشونو بگم ولی نمدونم چم شده دیگه اصابم نمیکشه خسته شدم از این ادا هام میخام برام مهم نباشه ولی نمیشه تروخدا بگین چیکار کنم ک ن من ازشون بدم بیاد ن اونا ازم نمدونم نظر خوردیم یا چی فقط حرصم میگیره
بخدا هم براش رابطه صمیمی درست کردم هم امن و با ارامش ولی اصلا منو نمیبینه اهمیت نمیده فقققط خانوادش..