نامزدم ۱۷ سال از من بزرگتر است
پرسش: دختری 28 ساله و ساکن تهران هستم. مدرک فوق لیسانس کامپیوتر دارم. حدود 2سال و نیم پیش با مرد 45 ساله آشنا شدم که ساکن اهواز است. او دیپلمه و کارمند یک اداره است.حدود 5 سال پیش از همسرش جدا شده است و یک دختر 15 ساله دارد که با مادر و خواهرش زندگی می کند و توافق کرده ایم که فرزندش بعد از ازدواج با ما زندگی نکند.
علت جدایی او از همسر اولش این بود که در آن زمان از نظر مالی و کار مشکل داشتند و او و همسرش با مادر و خواهر و برادرش در یک خانه زندگی می کردند و همسر سابقش بهانه گیری می کرد. خانواده و اطرافیانش می گویند که سعید تمام تلاشش را برای حفظ زندگیش کرد ولی همسرش دیگر نمی خواست زندگی را ادامه بدهد. همسر سابقش حدود 5 سال است که حتی دخترش را هم ندیده است. رابطه من با دختر او خوب است و او مدام به پدرش می گوید چرا زودتر ازدواج نمی کنید تا خوشبخت شوید.
من در این مدت در خانواده اش رفت و آمد داشته ام و روحیات و شخصیت و منش و رفتارش را به طور کامل می شناسم. او شخص موقر و پخته ای است و ما با هم خیلی تفاهم داریم. اگرچه 45 سال دارد اما به نظر 39-38 ساله می رسد. در ضمن ما از نظر مالی، اعتقادی، مذهبی و فرهنگی تقریبا در یک سطح هستیم.
من تو خانواده ای بزرگ شدم که پدر و مادرم همیشه با هم جر و بحث دارند و همدیگر را درک نمی کنند ومن اولین تعریفم از خوشبختی آرامش تو زندگی و تفاهم با شریک زندگیم است و از طرفی چون پدرم از مادرم12سال بزرگتر است مامان مدام می گوید:"اختلافاتشان بخاطر این تفاوت سنی است" و این حرف مادرم برای من معضل شده است، اگرچه من می بینم که اختلاف آنها به خاطر تفاوت سنی نیست.
من فرد مستقلی هستم و تمام موفقیت هایی که تا الان دارم را به تنهایی به دست آورده ام و می خواهم از این به بعد زندگی ام آنطور که دوست دارم باشد. نمی خواهم مثل پدر و مادرم باشم البته پدرم مرد زحمتکش و خوبی است اما هیچ وقت محبتی که می خواستم از او نگرفتم. اما احساس می کنم مردی که با او آشنا شده ام می تواند به من و در آینده فرزندانمان محبت کند.
من دوست دارم پیشرفت کنم و حتی اگر بشود درامتحانات آیلتس شرکت کرده و برای مهاجرت اقدام کنم. دوست دارم مادر بشوم و زندگی ام از این بلاتکلیفی در بیاید.من می دانم که این مرد، کسی است که می توانم به عنوان تکیه گاه و مرد زندگی ام قبولش کنم و دوست دارم پدر بچه هایم باشد.
اگرچه در ابتدا خانواده اش خیلی راضی نبودند اما او آنها را راضی کرده است چون بزرگترین فرزند خانواده است و کسی روی حرفش حرف نمی زند. با این حال حدود 2ماه است که دچار تردید و دودلی شده ام و نگرانم که مبادا در آینده به خاطر این تصمیم پشیمان شوم. به همین دلیل از او خواستم از یکدیگر جدا شویم و او هم به نظرم احترام گذاشت و به رغم علاقه زیادی که به یکدیگر داریم در حال حاضر از هم جدا شده ایم تا بتوانم بهتر تصمیم بگیرم.
یک بار پیش مشاور رفتم که طبق معمول مشاورم نظرش مثبت نبود ولی با توجه به صحبت های من پیشنهاد داد که تست کتل را باهم انجام بدهیم تا متوجه شویم از نظر شخصیتی چقدر به هم نزدیک هستیم ولی به دلیل دوری راه میسر نشد. من طی این 2 هفته جدایی کتاب "آیا توآن گمشده ام هستی ؟" اثر باربارا دی انجلیس را خواندم و خیلی چیز ها یاد گرفتم و می دانم شرایط ازدواج ما 2 نفر مناسب نیست ولی خیلی با هم تفاهم داریم.درصورت ازدواج قرار است که به اهواز بروم. آقای دکتر سوال من اینه که لزوما یک شخص با شرایط من نمی تواند خوشبخت بشود؟ من این شانس را داشتم که قبل از ازدواج بتوانم وارد ریز زندگی او بشوم و آیا این امتیاز بالایی در شناخت طرف مقابل و خوشبختی ام نیست؟ اگر ما به مشاور مراجعه کنیم و تست شخصیت بدهیم و نتیجه نشان بدهد که خیلی به هم نزدیک هستیم آیا می توانیم خوشبخت شویم؟
پاسخ
پاسخ: توضیحات بیشتر شما بیشتر این نظریه رو برای من تقویت کرد که شما با وجود همه امتیازات و شرایط مثبتی که براتون وجود داره، بیشتر از هرچیز به خاطر ترس از اختلاف سنی زیاد، دچار تردید شدین. مسائل دیگه ای که گفتین، مثل تهرانی و شهرستانی بودن، یا تحصیلات، به نظر من در مورد شما خیلی جای نگرانی نداره. در مورد بقیه مسائل هم این جور که شما توصیف کردین، هماهنگی و تفاهم برقراره.
اما درباره فاصله سنی. این درسته که فاصله سنی زیاد می تونه مسائلیو در سال های دور بعد از ازدواج ایجاد کنه اما این فقط یک فاکتور تاثیرگذار در تصمیم گیریه و این رو باید در کنار فاکتورهای دیگه تحلیل کرد. مساله اینه که خود فاصله سنی نیست که مشکل سازه بلکه فاصله ای که در سن عقلانی و پختگی شخصیت دو نفر ایجاد میکنه مساله سازه و به همین دلیل این فاصله سنی هرچه سن زوج بالاتر باشه اهمیتش کمتر میشه. یعنی مثلا فاصله سنی یک دختر و پسر 15 و 25 ساله خیلی مهم تر از فاصله سنی یک زن و مرد 30 و 40 ساله است.
این طور که من از حرف های شما درک میکنم به نظرم شما دو نفر هر دو به اندازه کافی عاقل و پخته هستین. البته از نظر ظاهری هم باید با هم تناسب داشته باشین که به نظر میاد این تناسب هم وجود داره. پس در مجموع و با توضیحات شما من مانعی جدی که آینده ازدواج شما رو تهدید کنه نمی بینم.
با همه این اوصاف، شما باید این مساله رو فراموش نکنین: هیچ راهی برای اطمینان از اینکه شما صددرصد به اون سطح از خوشبختی که انتظارشو دارین می رسین وجود نداره. تاکید می کنم هیچ راهی نیست. یعنی اصلا قرار نیست همچین راهی وجود داشته باشه که بتونه احتمال صددرصدی به شما بده. قاعده زندگی، قاعده تصادف و احتمالاته. پس تنها راه و بهترین راه تبعیت از این قانون سه بندیه:
1- تلاش می کنیم در حدی که می تونیم.
2- نتیجه رو به خدا می سپریم.
من خواستگار های زیادی داشتم و همه رو رد می کردم تا اینکه پسری برام اومد که ۳۳سال سن دارد خیلی پسر خوبیه عاشقشم ولی ۱۷سال اختلاف سنی دارم البته الان نامزدیم ممنون می شم راهنمای کنین آیا در آینده به مشکل بر نمی خورم ولی همو عاشقانه دوس داریم
امان از عشق و عاشقی! منم میگم خیلی زیاده اختلاف. 38 سالشه، یعنی ده سال دیگه میشه 50 سال و پیرزن، اون شده 31 سال و شیرمرد! حالا بیا درستش کن
ازدواج با زنی که مطلقه هست واسه پسری که سنش کمتراز اونه اصلا پیشنهاد نمیشه چون تو خیلی مسائل بعدا خودت سر خورده میشی مثلا فکر کن تو ۱۰سال دیگه چندسالته و او چندسالشه و از یه سنی به بعد زن سن بالا میل جنسیشو از دست میده وقتی که مرد هنوز نیازداره
مجرده؟
خواهشا راهنماییم کنید
سلام من ۱۷ سالمه یه خاستگاری واسم اومده ۳۳ سالشه با وجود اینکه خاستگاری دیگه ایی هم دارم و سنشون کم تره ولی اینو بیشتر دوس دارم و از هر لحاظی بهم میایم فقط سنمون مشکله میتونید نظر بدید? از نظر مذهب هم خیلی با خدا هستن
ببخشید۱۷ سالمه یه خاستگاری دارم۳۲ سالشه از هر نظری عالی هستش
سلام من ۱۶ سالمه
من دختری ۱۶ ساله هستم که عاشق مردی ۳۴ساله شدم ...شهر هامونم تفاوت داره و از هم دوریم ...خیلی مرد پخته و مهربان و باخدایی هست از نظر اعتقادات و فرهنگ و ظاهر ....خیلی تفاهم داریم ..ما طی یه برنامه ای اشنا شدیم ..روزی که میخواستم از شهرشون برم حالم خیلی بد بود واقعا طاقت جدا شدن ازش رو نداشتم خواستم بهش اعتراف کنم که دوسش دارم ...حالم خیلی خراب بود ...تا چند قدمیش هم رفتم که بهش بگم اما اول تصمیم گرفتم به مادرم بگم ..فکر میکردم قبول میکنه چون همیشه اونو تایید میکرد اما وقتی بهش گفتم با برخورد خیلی بد منو از اونجا دور کرد و الان شهر خودمونم ....نمیتونم فراموشش کنم التماس کردم به خدا به امام رضاـ.. قسمش دادم گفتم کاری کن بشه دل من طاقت دوری نداره ...مخصوصا وقتی حس میکردم اونم منو دوست داره ...ارزوم اینه دوباره ببینمش و بهش بگم ...هرچه بادا باد
منم دقیقا یه همچین شرایطی برام پیش اومده.
اتفاقا من 39 سالم هست خانمم20سال بهترین زندگی دنیا را داریم و 4سال هست ازدواج کرده ایم یه پسر و یه دختر داریم و یه زندگی شیرین به نظر من مهمترین چیز در زندگی تفاهم و احترام به همدیگر هست و فرهنگ خانواده ها در حال حاضر خانمم دارد دندانپزشکی می خواند و خودم هم دکتری حقوق گرفتم وکار وکالت انجام می دهم سن فقط یک عدد بیش نیست
من عاشق دختر خاله م شدم اون38سالشه و مطلقه و بچه هم نداره.شاغل هم هست،و خانه هم داره،و،معلمه.من 21سالمه.یعنی 17سال اختلاف سنی داریم.خیلی همدیگر رو دوست داریم.من باید با او ازدواج کنم،بخدا طاقت ندارم.چکار کنم،بابام مخالفه.
راستی یادم رفت بگم این اقا قبلا ازدواج کردند و بچه دارند درصورتی که دختری که مد نظر ما هست ازدواج نکرده و فرزندی هم نداره و از نظر تحصیلات از اقایی که مشکلش رو بیان کرده با سوادتر هم هست و از نظر اختلاف سنی هم کمتره
با سلام سوالی که می خوام خدمت این کارشناس مطرح کنم این هست؛ با توجه با اینکه شما گفتید فاصله سنی در سن های بالاتر خیلی مهم نیست و با توجه به اینکه خانم فوق لیسانس بوده و اقا دیپلم گفتید مهم نیست و شهرستان و تهران بودن هم مهم نیست حالا اگر این قضیه جنبه عکس داشته باشه تازه با اختلاف سنی به مراتب خیلی کمتر یعنی 17 سال نباشه 12 سال باشه و خانم بزرگتر باشه و در اینجا دیگه خانم دیپلم نیست خانم فوق لیسانس و اقا دکترا و از هر نظر فرهنگی ظاهر مذهبی اعتقادات ثروت و سایر چیزها به هم بخورند و خانم تهران باشه بازم همین نظر رو دارید که اشکال نداره؟ درضمن پسر خیلی عاقل و فهمیده و پخته باشه و 31 ساله و دختر 43 ساله باشه
دختر خاله منم همین مشکل رو داره با وجود این پاشو تو یه کفش کرده و میگه ازدواج ولی ما میدونیم این یعنی آغاز بدبختی
واقعا شوهر پیر بزرگترین اشتباه زندگی یعنی به اخر رسیدن
مشکلِ این روزای منم همینه!!موندم بین دوراهی...بخدا توکل کن
آخه تو که یه دختر با این شرایط هستی و تا حالا ازدواج نکردی مگه مجبوری بری زن یه مردی بشی که هم بچه داره و هم اینقد ااختلاف سنی باهات داره و هم اینکه قبلا زنش رو طلاق داده. واقعا برات متاسفم. اون مشاورت هم احمق بوده که گفته خوبه. تازه از شهر خودت همباید کوچ کنی. بهت قول میدم بعد از ازدواج صد در صد پشیمون میشی
من 17سالمه و عاشقه مرد39ساله م خیلی همو دوس دارم اما شک وتردید اینکه ایابتونیم باهم بسازیم منو اذیت میکنه تو بیشترچیزاهم باهم تفاهم داریم
سلام، منم الان عاشق مردی شدم ک 44 سالشه و من 24 سالمه، 10 سال پیش طلاق گرفته، ولی خیلی ب خودش میرسه و سرحاله، منم دوسش دارم، بچه هم نداره، ولی عزیزم ببین اگه با بچش مشکلی نداری سنش مهم نیس، امیدوارم هرچی ب صلاحته پیش بیاد برات
به نظر من فقط افکار منفی که میتونه دو نفرو از هم جدا کنه و یکی دخالت دیگران دومی فکر کردن به چیزهایی که اهمیت ندارن شما اگر واقعا همو دوست دارید میتونید کنار هم باشید بسم الله
بنظرمن باهاش ازدواج کنی خوشبخت میشی آخه خودمم عاشق مرد39سله شدم وخودم 15سال سن دارم ولی وحشتناک عاشق همدیگه هستیم اون مطلقه هس ویه فرزند پسر داره،،از هر لحاظ عالیه حرف نداره،،دلسوز ومهربان وتکیه گاه محکمی برای من توروخدا برام دعاکنین بهش برسم اخه من بدون اون میمیرم ا لان یه ساله باهم ارتباط تلفنی داریم ولی خانواده من با ازدواج من اون مخالفن.....
سلام
به نظرمن این کارو نکنید، منم شرایط شما رو دارم، منتهی با فاصله سنی 25 سال، 7 سال با همیم فقط روز به روز مشکلات و همینطور علاقه بیشتر میشه دل کندن سخت تر، مطمئن باش با بچه اون هیچوقت طعم خوشبختی رو نخواهی چشید من تجربه کردم اولش همه چی خوب بعد حساسیت ها از پا در میارتت
سلام من دختر 25 ساله هستم قرار با مردی ازدواج کنم که 42 سالشه اون پزشک و انگلیس زندگی می کنه ولی از اقوامه شناخت کافی به خانواده اش داریم و خیلی شرایط ها خوبه ولی من خیلی نگرانم نه فقط به خاطر اینکه مشکلی بینمون پیش بیاد نگرانی بزرگ من از زود بیوه شدن خودمه البته این دسته خداست ولی جای نگرانی داره هنوزم تو دلم یه تردیدی وجود داره آخه هم دوسش دارن هم واقعا کنار اون منم پیشرفت میکنم یه پله می رم بالاتر
من خودم همین شرائط رودارم.خیلی استرس دارم.ایشالله مشکلی نه برا تو من پیش بیاد
سلام بایدهمیشه احتمال هراتفاقی روتوزندگی بدی.اگه همه شرایط روسنجیدی ومطمعن هستی باوجودداشتن یک بچه میتونی زندگی کنی تردیدنکن.کافیه خودت بخوای حتماخوشبخت میشی.