ازدواج با مردی بداخلاق برای فرار از تنهایی!
پاسخ:چند جمله شما رو با هم مرور کنیم و در مورد اونها نکته هایی رو عرض می کنم: 1- شما گفتین: «به خاطر تنهایی زندگی کردن و به اصرار خانواده قبول کردم که باهاش ازدواج کنم». من از این جمله اینو می فهمم که شما به خاطر فرار از تنهایی ازدواج کردین که کار اشتباهیه. یکی از انگیزه های غلط ازدواج همین فرار از تنهاییه. همچنین این طور می فهمم که شما شخصیت منفعلی دارین و اگرچه در کانادا زندگی میکنین اما مثل خانواده های سنتی مردسالاری که خودتون شوهرتونو به خاطرش ملامت کردین، با اصرار خانواده تن به ازدواج دادین.
2- شما گفتین: «همه میگفتن که ١٠ سال از خانواده دور بوده و تنها زندگی کرده بعدا اخلاقش درست میشه اما نشد.» و این هم اشتباه بزرگیه که شما مرتکب شدین. با عرض معذرت، باید بگم همه اشتباه می کردن. یکی از اشتباهات رایج در ازدواج همینه که آدم ها تصور می کنن میتونن همسرشونو بعد از ازدواج عوض کنن! مثلا میگه فلانی اخلاقش بده و باید زن بگیره تا خوب بشه! شما هم ظاهرا دچار همین اشتباه عوامانه شدین.
3- شما گفتین: «انقدر مغروره که نیاز جنسیش رو هم به من نمیگه و انتظار داره من همش برم سمتش» و این هم به نظرم تصور اشتباهیه که شما از همسرتون دارین. مردها، برعکس زنها وقتی که نیاز جنسی داشته باشه نمی تونن این نیازو پنهان کنن. این که ایشون طرف شما نمیاد، دلیلش غرور نیست. (مردهای سنتی در جامعه مردسالار اتفاقا به زنها به چشم ابزار رفع نیاز جنسی نگاه میکنن و همیشه هم خودشون تمایلشونو ابراز میکنن و در این رابطه اتفاقا تمایل طرف مقابلو نادیده میگیرن) اشکال رو باید در جای دیگه ای جستجو کرد. باید بررسی کرد که چرا ایشون به شما تمایل نداره. آیا این سردمزاجی ذاتیه یا فقط در مورد شما این طوره...
معذرت میخوام که رک صحبت میکنم ولی شما مرتب اشتباه پشت اشتباه مرتکب شدین. به نظرم اساسا در مسیر اشتباهی دارین حرکت می کنین. بنشینید و فکر کنید و مسیر درستی برای زندگی تون انتخاب کنید و با شجاعت اونو برای حرکت تو اون مسیر تلاش کنین.
موفق باشین.
###