تعجبی ندارد که عروس ها و مادرشوهرها روابط پیچیده ای دارند. عروس ها می خواهند در فامیل شوهر جا باز کنند، در حالیکه مادرشوهرها می خواهند مطمئن شوند که از زندگی فرزندشان خارج نشده اند. حتی وقتی هم که هر دوی این خانم ها همدیگر را دوست داشته باشند، مشخص کردن نقش هر یک سخت است. برای اجتناب از استرس خانوادگی، ما از مادرشوهرها (و البته از چند عروس) درباره حرف هایی که برایشان سنگین می آید سوال کردیم و از کارشناسان پرسیدیم چطور می توان با آرامش به این مسائل رسیدگی کرد.
1- "هر وقت خواستید بیایید قدمتون روی چشم ماست. همیشه روی کمک ما حساب کنید."
همیشه سیاست در باز نتیجه معکوس می دهد. مثال: عروس جودی به او گفت که اگر به چیزی نیاز داشت بگوید. ولی وقتی شوهر جودی آلزایمر گرفت، عروسش اصلاً سری به او نزد و قلبش را شکست. دکتر روانپزشک تینا تسینا می گوید: «وقتی قول هایی می دهید که به آنها وفا نمی کنید بیزاری ایجاد می کنید.» بجای قول دادن سعی خود را بکنید تا زمانی را برای دیدن یکدیگر تنظیم کنید که برای هر دوی شما مناسب باشد. اگر مجبور شدید در لحظه برنامه ریزی کنید، بگویید که باید قبلش با شوهرتان هماهنگ کنید.
2- "من نظر شما را نخواستم."
کاتلین می گوید: «وقتی به عروسم گفتم که بین کار و خانواده اش تعادل ایجاد کند، خیلی خشمگین شد.» شاید توصیه های مادرشوهر به شما حس تحکم بدهد، ولی فرض کنید که او نیتش خوب است و از او تشکر کنید و کار خودتان را بکنید. اگر به تحمیل نظراتش ادامه داد، برای مثال اینطور جواب بدهید: «متشکرم. ولی ما تصمیم گرفتیم نظر پزشک اطفال را پیاده کنیم.» اگر این حرف او را ساکت نکرد، از شوهرتان کمک بگیرید و با هم برای مادرشوهرتان توضیح دهید که رفتارهای او هم شما را آزار می دهد.
3-"باورم نمیشود به اون رأی دادید."
سیاست، مذهب و موضوعات حساس دیگر باعث می شوند که شام خانوادگی تبدیل به صحنه جنگ شود. شارون می گوید: «در بحثی در مورد سیاست، عروسمان مستقیماً به ما گفت که اشتباه می کنیم و فکرمان غلط است. من شوکه شدم.» دکتر بران می گوید اگر نمی توانید در این مواقع خونسرد باشید و بگویید: «سیاست همیشه مرا ناراحت می کند. من نظری نمی دهم.» به طور حتم وارد دعوایی می شوید که برنده ای ندارد.
4-"چرا به پسرت یاد ندادی..."
بسیاری از خانم ها مادرشوهرهای خود را مسئول عیب های شوهرانشان می دانند. سارا اعتراف می کند: «من یک بار در میان حرف هایم به او گفتم که کاش به شوهرم مهارت های سازمانی یاد داده بود. او ناراحت شد و به دل گرفت.» دکتر بران می گوید: «چه انتظاری دارید؟ می خواهید مادرشوهرتان گارد نگیرد و ناراحت نشود؟» این موضوع او را هم وارد مسائل شما می کند و همه چیز بدتر می شود. با آنکه همیشه انداختن تقصیر گردن مادرش راحت تر است، ولی این شما و شوهرتان هستید که باید مسائلتان را حل کنید.
5- "من با خانواده خودم راحت ترم."
این شکایت در میان مادرشوهرها رایج است. عروس ها همیشه به پدر و مادر خود بیشتر اهمیت می دهند. کاتلین می گوید: «عروسم در روز تعطیل یا عید پیش خانواده خودش می رود. عکس های پدر و مادرش در همه جای خانه دیده می شوند و آنها اصلاً عکسی از من و شوهرم در خانه نگذاشته اند.» با آنکه راحت بودن با پدر و مادر خودتان کاملاً منطقی است، ولی باید بپذیرید که این دو خانواده با هم وصلت کرده اند و باید پدر و مادر همسرتان را هم بازی بدهید. قدم اول: همیشه در مورد مسائلی از این دست که برای گذراندن هر تعطیلی کجا بروید با شوهرتان صحبت کنید. سپس با هم با خانواده ها هماهنگ کنید.
7-" ما خیلی سرمان شلوغ است و وقتی برای دیدن شما نداریم."
سارا می گوید: «مادرشوهرم خیلی دوست دارد ما را ببیند و وقتی می گوییم تعهدات و مشغله های دیگری داریم واکنش بدی می دهد.» در این مورد هم باید با شوهرتان هماهنگ شوید و دو نفری با مادرشوهرتان حرف بزنید. با مهربانی به او بگویید که چند وقت یکبار می توانید او را ببینید تا او هم توقعاتش را درست کند و غافلگیر یا ناراحت نشود. اما اگر او شما را با برنامه ای غافلگیر کرد، بگویید: «این تاریخ ما نمی توانیم بیاییم، ولی دفعه بعد که برنامه مان اجازه داد می توانیم بیاییم."
8. "می شود بجای من با دخترت صحبت کنی؟"
دعواهای عروس و خواهرشوهری همیشه پرمسئله است و شما با کمک گرفتن از مادرشوهرتان به هیچ جایی نمی رسید. دکتر بران می گوید: "وقتی مادرشوهرتان را درگیر ماجرا می کنید در واقع از او می خواهید طرف یک نفر را بگیرد." این دعواها باید بین خودتان بماند.
9- "بهتر است پسرت با تو حرف بزند."
سوزان می گوید: «همیشه پسرم با ما ارتباط برقرار می کند. وقتی شوهرم بیمارستان بود اصلاً خبری از عروسم نشد.» این یعنی عروسم می خواهد ما از آنها دور بمانیم. دکتر تسینا می گوید: «با آنکه این شوهرتان است که در اغلب مواقع باید به مسائل رسیدگی کند، ولی شما نباید پشت او قایم شوید و از ارتباط برقرار کردن با آنها خودداری کنید. شما هم باید با آنها ارتباط برقرار کنید تا شوهرتان از اینکه همیشه در وسط ماجرا باشد، احساس بیزاری نکند.»
چه جمله هایی برای شما سنگین است و هضمش برایتان سخت است؟
سلام.. منم دقیقا مشکل ناهید و ممول رو دارم در مورد خاهر شوهر.. واقعا ممنون میشم اگه کمک کنید..
وقتی میشود دقایق عمرت را با آدمهای خوب بگذرانی چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که یا دلهای کوچک شان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند... یا مدام برای نبودنت، برای خط زدنت تلاش می کنند؟ نه، همیشه جنگیدن خوب نیست! این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن، برای به دست آوردن دل آدمها، برای اثبات خوب بودن نباید جنگید! بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند بی ارزش میشوند! این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم برای هرکسی که رنجم می دهد... این را با خود تکرار میکنم و می بخشمشان... نه بخاطر اینکه مستحق بخششند! تنها به این خاطر که "من مستحق آرامشم" .... فروید از کتاب : روان ساده ، روان پاک با توجه به تجربه ای که سال پیش همین موقع کسب کردم بابت مشکلاتی که با خانواده همسرم داشتم خیلی داغون شدم.خیلی اتفاقی به این نوشته فروید برخوردم و تصمیم گرفتم بخاطر خودم و آرامش زندگیم و همسرم که بیشتر از هرکسی دوسش دارم ببخشم و قضاوت و داوری بین منو اونارو به خدا واگذار کردم، نتیجه شو هم دیدم، توصیه من به دوستای عزیزم اینه که اگر اذیت میشید فاصله بگیرید،نکته مهم اینه که فقط خودتون به خودتون و طرف مقابلتون زمان بدید، همسرتون رو وادار نکنید مطابق میل شما رفتار کنه.
منم تقریبا مشکل ناهید رو دارم اهل دخالت نیستن در کل ولی شوهرم انتظار رفتار عاقلانه با خواهرشو داره از نظر اخلاقی کلا بی مسئولیت و لوس هستند (خواهر بزرگتر خیلی خیلی خودخواه و کاملا خواهر کوچیک رو تحت تاثیر حرفاش نگه می داره) اگه کسی کمک کنه ممنون میشم چون با خانواده ام در این باره صحبت نمی کنم و دوستانم هم صلاحیت نظر ندارن
بحث دخالت توی خانواده شوهرم بی اندازه زیاده! یعنی به شکل آشکاری نظرات خودشون رو تحمیل میکن و طوری عنوان میکنن که اگر شوهر موافقت نکنه با نظرشون یعنی داره بهشون بی اعتنایی میکنه! توی این مسئله مقاله شما بهم کمک نکرد! و بحث دیگه مشکل با خوهرشوهره! واقعن این مسئله توی مقاله شما مهجور موند! من اصلن از مادرشوهرم نظر نمیخوام! به شکل آشکار مقصر خود خواهر شوهرم هست! ولی در نهایت کسی از من نه تنها عذرخواهی نمیکنه بلکه شوهرم ازم میخواد نادیده بگیرم! و اینطوری خودم رو بزرگ جلوه بدم! من علاقه ندارم رفتار بزرگمنشانه به رخ بکشم! مسئله اینه که بارها این مسیله با فواصل تقریبا یک ساله دوباره پیش میاد! این یعنی یکی این وسط حالیش نمیشه! اوه! نمیدونم جواب اینا رو میشه بدین یا نه؟!
جالب بود اتفاقا میخوام روزی ده بار هر ده جمله رو به مادرشوهرجان بگم خخخخخخخ