به حرفش اعتماد داشته باشم؟
پرسش: دختری هستم 28 ساله. پارسال شهریور ماه در مسابقه ای عکاسی میکردم آقا پسری از من تقاضای آشنایی کرد با خانواده ام مشورت کردم و پاسخ مثبت دادم. به علت ترس بیش از حد من قرار شد مدتی قبل از خواستگاری آشنا بشیم. زیر نظر خانواده ها ایشون شیرازی هستن و من ساکن تهران بعد از یک ماه تلفنی صحبت کردن قرار شد بیان تهران برای مراسم خواستگاری که مادربزرگشون بیمارستان بستری شد مشکلاتی پیش آمد که حتی خانواده ایشون تماسی مبنی بر آشنایی با خانواده من نگرفتن. بعد از کلی مدت صبر فقط ایشون برای آشنای با خانواده من به تهران اومدن و مادر و برادرم ایشون رو دیدن و شرایط زندگی رو که میخواستم اعم از ساکن تهران بودن شغلشون رو برادرم و مادرم وخودم بهشون گفتیم. قرار شد تا آخر بهمن با خانواده بیان ولی بازهم بهانه های واهی که مادرم عمل داره پدرم کار داره و هزار و یک بهانه. باز هم صبر کردم و ایشون به خانواده من گفتن 2 اردیبهشت بیان تهران خودشون رو معرفی کنن 2اردیبهشت ایشون نیومدن و اواخر اردیبهشت به من گفتن در ماموریت به سر میبرم که اول خرداد متوجه شدم رفتن مدافع حرم شدن. از روزی که رفتن 7بهمن تا امروز 193 روز شده که منتظرم خانواده ام همان بهمن ماه گفتن باید فراموش کنی ولی بازهم به خاطر اینکه آدم خوبی بودن تقاضای صبر کردم ولی دیگر خسته شدم و تحملم به سر آمده. مانده ام چگونه به این رابطه بی پایه و اساس پایان بدهم ؟پایان بدم یا کماکان صبر کنم از زمانیکه رفتن همش میگن این هفته میام هفته دیگه و به تازگی قول23 مراد را دادن چه کنم شما بگید.
شما رو نمی خواد عزیزم.چه زوری داری.ولش کن.